[اطلاعیه] نهایی شدن میتینگ

[Behr☺uz]

آقا من نفهمیدم بالاخره عکس ها دست کیه!؟

پس چرا نمی گذاره!

عکس ها با دوربین من بود.
قرار شد علیرضا اصلاح کنه و با توضیح کامل بذاره!
من که سند کردم واسش!حلا دیگه چشم انتظار علیرضا هستیم

[Mr.FranK]

آقا من میترسیدم این مجسمه فردوسی رو بردارن شما گم بشین تو پارک در ان دشت ولی خوب مثکه خدا رو شکر فعلا سر جاشه
منم مشتاقم ببینم چهره دوستان رو (نخ سوزن علیرضا)

[khp]

درود

حیف باشه مجبور شدم به یه سفر شمال برم

سعی می کنم دور بعد حتما خودمو برسونم !

موفق باشید

منتظر عکس ها هم هستیم !

[amir.01]

اقا کمی زودتر ما که نتونستیم بیام حداقل عکس ها رو ببینیم

[Webmaster]

دوستان اگه قصد گذاشتن عکسها و گزارش میتینگ رو ندارن تا خودم دست بکار بشم؟

[Behr☺uz]

دوستان اگه قصد گذاشتن عکسها و گزارش میتینگ رو ندارن تا خودم دست بکار بشم؟

من به حرمت حرف دوستان صبر کردم!
بذار عزیز

[Webmaster]

با اجازه دوستان و مدیران عزیز، فقط بخاطر اینکه کاربران خواستارن و صبرشون تموم شده این کار رو میکنم وگرنه ما خودمون توی مینینگ بودیم خوشبختانه، حمل بر بی ادبی نباشه


ساعت 4 بعد از ظهر جمعه 24 تیرماه بود که من به همراه دوست خوبم میلاد که در این انجمن عضو نیست اما بزودی یکی از مدیران موفق خواهد شد از ....... به سمت میدون ونک راه افتادیم، طرفای 4:45 بود که رسیدیم کنار مجسمه فردوسی که در سمت راست پله های پارک ملت و تقریبا چهارمین و یکی مونده به آخرین مجسمه بود! دیدیم هنوز کسی نیومده، چون هوا شدیدا آفتابی و گرم بود رفتیم زیر سایه یکی از درختای پارک و منتظر شدیم تا بقیه هم بیان، حدودای 5:05 بود که سر و کله یه پسر نوجوان و خوشتیب که تیپ مشکی و تقریبا اسپرتی هم زده بود پیدا شد و دیدیم که داره دور و بر مجسمه میچرخه و با تلفن همراهش ور میره و نمیدونم به کی میزنگید (که البته بعدا فهمیدیم به علیرضا بوده)، براش دست تکون دادم و صداش زدم اما اون فقط نیگامون کرد و فکر کرد با اون نیستیم و بازم رفت سمت مجسمه و نشت روبروی اون و بازم با موبایلش میحرفید!
بعد از ده دقیقه دیدیم دو نفر دیگه هم هی به مجسمه نزدیک میشن و بازم میرن اونور! یکیشون کت و شلواری بود و قیافه کاملا مذهبی! ای داشت و یکیشونم تیپ معمولی ای داشت، پیدا بود که اونا هم از اعضای همین سایتن، حالا بعدا میگم که کیا بودن!!!
رفتن سمت مجسمه و وایسادن، اون پسر مشکی پوش هم رفت سمتشون و با خوشحالی سلام و احوالپرسی کرد، یه پسر دیگه هم به جمعشون اضافه شد که از دور میشد حدس زد آینده روشنی داره!
ماهم که دیدیم دیگه زشته نریم راه افتایدم و رفتیم به سمت مجسمه و جمع بچه های مای بی بی ایرااااااااان...
وقتی رسیدیم با همشون سلام و احوالپرسی کردیم و فورا اون پسری که آخر اومده بود پرسید: "آدرس فرومتون؟!"... منم گفتم: "بعدا آشنا میشیم!"...
این بود که به پیشنهاد ما بازم رفتیم زیر سایه همون درخت و منتظر باقی بچه ها شدیــــــــم...
بعد از گذشتن 20 دقیقه وقتی دیدیم هیچکی نیومد جلسه رو بطور رسمی شروع کردیم، به ترتیب از سمت چپ به سمت درخت اینا نشسته بودن: پسر آخری!، مشکی پوش، همراه پسر کت شلواری، خود کت شلواری پوش، میلاد و من...
طبق معمول میتینگها قرار بر این شد که هرکسی خودش رو معرفی کنه، به ترتیبی که بالا نوشتم عرض میکنم:

آقا بهروز با نام کاربر Behr☺uz، آقا شروین با نام کاربری rizesh
، آقا علیرضا که گفتن عضو نیستن اما کلی وبسایت و انجمن داشتن!، علیرضا خان مدیریت محترم، میلا جان که گفتم عضو نیست و بنده حقیر...
درسته که کم بودیم اما اینقدر جمعمون صمیمی و غیر از بنده همه متخصص و حرفه ای بودن که میتینگی کاملا مفید و پربار از آب دراومد
بعد از معرفی و آشنایی من یه تعداد سوال در مورد اینکه چرا مای بی بی رو انتخاب کردن و راههای افزایش بازدید و اینا رو مطرح کردم تا راجبش بحث کنیم و همچنین میتینگ هم یه تکونی بخوره چرا که بخاطر اینکه بچه ها زیاد باهم آشنا نبودن و حتی اولین بارشون بود که همدیگه رو میدیدن ساکت بودن!
یکم بحث هارو جمع و جور کردیم و به به نتایج خیلی خوب و مفیدی رسیدیم که اگه بچه ها دوست داشتن خودشون مطرح میکنن، سپس یه تعداد بحث خصوصی کردیم که متاسفانه نمیشه اینجا مطرح کنم و تصمیماتی بس مهم گرفته شد...
کلی هم خندیدیم و حرفای بووووووووق زدیم که دیگه جدا اینجا میتونید جای خالی خودتون رو حس کنید!
بنده به رسم یادبود و به پاس زحمات فراوان علیرضا خان هدیه ناقابلی رو تقدیمشون کردم که امیدوارم خوششون اومده باشه
علیرضا خان که در اثنای صحبتها دائم مشغول ور رفتن با گوشیشون بودن به علت خستگی پیشنهاد دادن تا یکم قدم بزنیم که همین کار رو هم کردیم و بعد از چندتا عکس دسته جمعی انداختن به سمت درب خروجی پارک حرکت کردیـــــــم...
بخاطر اینکه توی بحثهامون من پیشنهاد بستی داده بودم رفتیم اونور خیابون ولی عصر و بچه هارو به صرف بستنی سنتی دعوت کردم، بعد از نوش جان کردن بستنی که واقعا توی اون گرما میچسبید و جای همتون خالی کردیم، بوسیله سمند علیرضا خان و بصورت فشرده! (4 نفر عقب) تا میدون ونک رفتیم و ازونجا هم هرکی رود خانه خود...

این بود خلاصه ای از اولین میتینگ بچه ها یا بهتر بگم وبمسترهای ایران که امیدوارم خوشتون اومده باشه و تا حدودی تونسته باشم شما رو در جریان حال و هوای میتینگ قرار داده باشم، در آخر هم تعدای عکس + معرفی قرار میدم:

تصویر شماره 1

ایستاده از راست به چپ: بهروز، شروین
نشسته از راست به چپ: بنده، علیرضا خان (پارس)، میلاد

--------------------

تصویر شماره 2

از راست به چپ: بهروز، آقا علیرضا، علیرض خان (پارس)، میلاد، شروین

--------------------

تصویر شماره 3 در کنار مجسمه فردوسی

--------------------

تصویر شماره 4


به امید پرشورتر و پرجمعیت تر شدن میتینگ بعدی...

[alireza013]

خیلی عالی بود.خوشحال شدم روی ماه بچه های گل mybbiran رو دیدم.قسمت بشه ما هم بیایم تو جمعتون

[Moh@mm@d]

تبريك مي گم واقعا ، خيلي خيلي دوست داشتم باشم ، اما مشكلي كه برام پيش اومد هر چند خيلي كوچيك بود اما نذاشت كنار وب مستر هاي بزرگ باشم ، اميدوارم كه در ميتينگ بعدي جبران كنم .

[محمد]

من كه خيلي دوست داشتم باشم ولي تهران كجا و اصفهان كجا

بچه ها جلسه ي بعدي را بطريقي بگذاريد كه اگه بچه هاي شهرستاني هم دوست داشتند شركت كنند ، امكانش باشه بطور حتم صحبت هاي رو در رو خيلي ميتونه كمك كنه براي پيشرفت دوستان استفاده از تجربيات هميشه برگ برنده انسان هاي موفق بوده و هست


در كل خيلي خوشحال شدم و ماي بي بي ايران نشون داد خيلي بزرگه و كاربراش فراتر از ظاهر اينترنتيشون هستند

عكس ها هم خيلي خوب بودند در كل هر 5 نفر از دوستان خوش تيپ و سر و سنگين بودند كه برا من افتخاره چون ميتونم به عنوان دوست روشون حساب باز كنم